راز انار جادویی (مسابقه یلدایی شماره 1)

اسامی زیر توانستند به تمامی سوال های مسابقه شماره 1 پاسخ صحیح بدهند.

ردیف

نام و نام خانوادگی

ردیف

نام و نام خانوادگی

1

سید همام فرهانیان

86

ارین صادقی

2

پرهام رضوی فرد

87

محمدحسین کوهی فایق

3

امیررضا رحیمی

88

رایان هنرکار میرزایی

4

بهراد هنرور

89

ویدا اکبری

5

بردیا کاظمی

90

آریا لقمانی

6

سینا عزیزخانی

91

میرمهدی یار اسبقی

7

سید رادین موید علایی

92

شاهان خدایی

8

رهام یارى

93

حمیدرضا پارسا

9

هیراد هوشنگیان

94

محمدرادین برزگری

10

ارسام عظیمی

95

محمد حسین عباسیان

11

ماهان فلاح زادگان

96

فاطمه تقوایی

12

سپنتا نصرتی

97

فراز فروغی

13

رهام فلاح زادگان

98

ویهان عظیمی

14

محمد رادین دزفولی

99

شایان عطاری

15

امیررضا ناج کار

100

نیکان زین الدینی

16

رادین دزفولی

101

sh

17

پارسا یاری

102

سام زمانی

18

امیر حسین پاک سرشت

103

نیلا حاجب مشهودکاری

19

آراد نجفی

104

مهساقطبی

20

آرتین نجفی

105

هوراد ابوالفتحی

21

شهراد یزدیان

106

ونداد عباس زاده

22

اهورا پرویش

107

رهام میرزایی

23

مهیار مفیدی

108

کسرا شمس محمد پور

24

آرتان اکبری گلزاری

109

امیرحسین قریشی

25

آرتمیس پرویش

110

آرتین صالحی

26

آرتین سرودی

111

صدرا شمس محمد پور

27

امیرعلی سالک

112

جانیار طبریان

28

رایان کریمی

113

محمد جواد ابدال محمودآبادی

29

رادین پدرزه

114

رایان عسگری

30

دانیال بهمنش

115

سید فرنود عقیلی

31

آرمان مداوی

116

هستی علیرضایی

32

امیرعلی نعمتی

117

اهورا ابوالفتحی

33

پارسا عظیمی

118

دانیال عسکری

34

آترین مهدی

119

امیررضا شلال بندان

35

رادین ابراهیمی مهر

120

فراز کرمی

36

آراد پوستینی

121

بارمان فرجی عبدالملکی

37

رادین حیدرزاده

122

امیرعلی توکلی

38

بردیا بابک سلمان

123

ماهان محمدی نیا

39

پانیذ میرخانی

124

شایان یوسفی

40

زهرا حافظ

125

سپهر جباری فرد

41

امیرمحمد خدام

126

شهراد یزدیان

42

نیکا تجلی

127

کیان شیخ علیا لواسانی

43

مجید سلاطینی

128

رادین رضانژاد

44

مریم شکری

129

پروانه ملیحی

45

مبین نصرتی

130

آرین شیخی

46

امیرعلی کاویانپور

131

شهبد شمسافر

47

رهام کاویانپور

132

کیان عباس زاده

48

سعید کاویانپور

133

مهدی کریمی

49

امیرشایان دوائی مرکزی

134

ویهان رحیمی

50

سید شایان شهرستانی

135

آراد یاری

51

کیانا قلمبر

136

مبین ابراهیم زاده نامور

52

مریم حافظ اشترکان

137

سورن قربانپور

53

رادین قلمبر

138

سمیه عبدالله خواه

54

سیدبرنا قاسمی

139

علی ابراهیمی

55

سید باربد قاسمی

140

ایمان شجاعی

56

سیده افسانه حسینی‌رزم

141

لیلا نورالهی

57

محمد مهراد پدرام

142

پرنیا محمدعلی

58

راستین قندی

143

مانلی ولی بک

59

آرتین صفری شبستری

144

آراد ابراهیمی

60

ویهان کلانتری

145

روشنا عزیزی

61

کیان صفری

146

حسن بختیاری

62

رایبد شمسى میمندى

147

عماد بختیاری

63

نگین ملکان

148

مهرداد جعفریان

64

پرنیان شهرابی

149

سیروان سریع السیری

65

مهرسام قوامی

150

آرتین مخصوصی

66

رادان پورفخر

151

آوش اکبری

67

کیاراد علومی

152

آوش تکبری

68

رضا حقی پور

153

شهداد کهندل

69

رایان لطفی فر

154

پارسا عسگری

70

کیاشا رام فر

155

مانیاد خان میرزایی

71

مهدی خسروی

156

وجیهه مختار

72

رامتین فاضلی اصل

157

نگار زاهدی

73

محمدحسین رفیعی

158

آیدین شمس الدین

74

آریا محمدزاده

159

ساتیار امیری

75

آدرین زهتابی

160

صبا شیری

76

محمدامین هادیان

161

آرین مهدی زاده

77

سید احسان حسینی

162

الهه راستی دوست

78

آرتیمان مهرابی فر

163

مسعود زارعی

79

رادمان مهرابی فر

164

آدا عدل ضرابی

80

احسان عبدالرزاق

165

رهام محزون

81

پروین گودرزی

166

محمد مهدی قهرمانی فرد

82

محمدرضا نخ ساز

167

امیرمحمد تدینی

83

آمیتیس گره کانی

168

سلاطینی

84

سامیار فرخی

169

محمدحسین ملاداودی

85

کیان زمانی

 

 

در دهکده‌ ای کوچک، که در میان کوه‌ های بلند و سرسبز قرار داشت، مردم شب یلدا را به طور ویژه‌ای جشن می‌ گرفتند. هر ساله در این شب بلندترین شب سال، مردم در کنار هم جمع می‌ شدند، در کنار آتش می‌ نشستند و قصه‌ هایی از گذشته‌ های دور می‌ شنیدند. جشن‌ هایی پر از شادی و خنده برگزار می‌ شد، اما این سال متفاوت بود. درختان انار، که نماد شب یلدا بودند، به دلیل خشکسالی طولانی، میوه‌ های کمی داده بودند و مردم دهکده غمگین بودند.

نگار، دختری شجاع و مهربان، که همیشه قلبی پر از امید و آرزو داشت، شب‌ ها کنار مادربزرگش می‌ نشست و قصه‌ هایی می‌ شنید که روحش را پر از آرزو و آرمان‌ های بزرگ می‌ کرد. روزی شب یلدا، نگار از مادربزرگش خواست که برایش قصه‌ای از گذشته‌ های دور تعریف کند. مادربزرگ با چشمان پر از حکمت به او نگاه کرد و گفت: «نگار جان، قدیمی‌ ها می‌ گفتند که در دل این زمین، انار جادویی‌ای وجود دارد که اگر کسی بتواند آن را پیدا کند، تمامی آرزو هایش برآورده خواهد شد. این انار جادویی فقط به کسانی می‌ رسد که دلشان پاک و نیتشان خیر باشد.»

نگار با شوق فراوان پرسید: «مادربزرگ، فکر می‌ کنی آن انار جادویی واقعی باشد؟»
مادربزرگ لبخندی زد و گفت: «هیچ‌ کس نمی‌ داند. شاید، اما هرکسی که به دنبال آن برود باید در دل سفرش در جستجوی نیکی، شجاعت و مهربانی باشد.»

نگار تا صبح به این سخنان فکر کرد و تصمیم گرفت به دنبال انار جادویی برود. می‌ دانست که اگر آن را پیدا کند، می‌ تواند آرزو کند که زمین‌ های خشک و باغ‌ های خالی دهکده دوباره سرسبز و پر از میوه شوند.

صبح روز بعد، هنگامی که خورشید در آسمان درخشان شد، نگار با فانوسی کوچک، یک کیسه پر از نان و پنیر، و شالی که مادربزرگش به او داده بود، از خانه بیرون زد. او در دل خود آرزو داشت که بتواند با پیدا کردن انار جادویی به مردم دهکده کمک کند.

در ابتدا به جنگلی وسیع رسید. درختان بلند و انبوه، سایه‌ای عمیق بر زمین انداخته بودند و صدای باد در میان شاخه‌ ها می‌ پیچید. ناگهان، جغدی بزرگ و پیر از میان درختان ظاهر شد. جغد با چشمان تیز و نگاه نافذش به نگار گفت: «کجا می‌روی، دختر شجاع؟»

نگار جواب داد: «به دنبال انار جادویی می‌روم تا به مردم دهکده‌ام کمک کنم.»
جغد با صدای بلند گفت: «راهی که در پیش داری، سخت خواهد بود. اما اگر نیتت پاک باشد، می‌ توانی از این جنگل بگذری. فقط باید در مسیرت مهربانی و صداقت را فراموش نکنی.»

نگار از جغد تشکر کرد و به راه خود ادامه داد. در دل جنگل، به روباهی برخورد که پایش زخمی شده بود و از شدت درد نمی‌ توانست حرکت کند. روباه با نگاهی غمگین به نگار نگاه کرد. نگار در حالی که از دستانش خون چکیده بود، شالی که به گردن داشت را درآورد و پای روباه را با آن بست. روباه که شفا یافت، گفت: «این لطف تو بی‌ پاسخ نمی‌ ماند. راهت روشن خواهد شد.»

نگار به روباه لبخند زد و با شجاعت به راهش ادامه داد. به درختان بزرگ‌تر و صخره‌ های بلندتر رسید. در این میان، باد شدیدی وزید و برف زیادی شروع به باریدن کرد. نگار که دیگر کمی خسته شده بود، در دلش تردیدهایی پیدا کرد، اما به یاد مردم دهکده و آرزوهای خود افتاد و دوباره عزمش جزم شد.

نگار به کوهستانی سرد و برفی رسید. در این جا سرما به شدت آزمایش می‌ کرد، اما او هنوز امیدوار بود. در میان برف‌ ها، گرگ بزرگی ظاهر شد. گرگ با صدای خشنی گفت: «این مسیر خطرناک است. خیلی‌ ها قبل از تو آمده‌اند، اما نتواسته‌اند از کوه عبور کنند. چرا فکر می‌ کنی می‌ توانی موفق شوی؟»

نگار با صدایی رسا جواب داد: «من باید کمک کنم. نمی‌ توانم دست از تلاش بکشم.»
گرگ نگاهی به او انداخت و گفت: «بسیار خوب. اگر می‌ خواهی از این مسیر بگذری، باید به خودت ایمان داشته باشی و نیتت خالص باشد.»

نگار از کوه بالا رفت، با وجود سرما و برف، و به سختی از دامنه‌ های کوهستان عبور کرد. در آن طرف کوه، درختان بلند و باغی پر از انار دید. قلبش تندتر زد، اما ناگهان صدایی غرش‌گونه از میان درختان شنید. صدایی که به نظر می‌ رسید از دل درختان بر می‌ خیزد.

نگار به درخت بزرگ رسید. درختی که در میان باغی پر از انار قرار داشت، اما تنها یکی از انارها درخششی خاص داشت که توجه نگار را جلب کرد. او با شجاعت و دقت به سمت درخت رفت. صدای غرش دوباره از دل درخت شنیده شد: «چه کسی جرئت کرده به اینجا بیاید؟»

نگار که از صدای درخت نترسیده بود، پاسخ داد: «من آمده‌ام تا انار جادویی را پیدا کنم. نه برای خودم، بلکه برای مردم دهکده‌ام. می‌ خواهم زندگی آنان بهتر شود.»
درخت در حالی که شاخه‌ هایش به آرامی تکان می‌ خورد، گفت: «تو با شجاعت و نیت پاک خود به اینجا رسیدی. حالا باید به امتحانی دیگر بپردازی.»

ناگهان، باغ پر از مه شد و نگار در میان درختان پیچیده شد. او در میان تاریکی و مه، به یاد مهربانی‌ هایی که در طول مسیر به دیگران کرده بود، تلاش کرد و از پیچیدگی‌ ها گذشت.

در نهایت، درخت جادویی درختش را به حرکت درآورد و انار جادویی را به دستان نگار انداخت. صدایی آرام و خوشایند از درخت شنیده شد: «تو لایق این انار هستی. دل پاک و نیت خیر تو باعث شد که به هدفت برسی.»

نگار با انار جادویی به دهکده برگشت. با دانه‌ های این انار جادویی، او آرزو کرد که دوباره باغ‌ های دهکده سرسبز شوند و مردم آن بتوانند در کنار یکدیگر جشن بگیرند. از آن روز، دهکده تبدیل به مکانی پر از شادی و خوشبختی شد. نگار فهمید که حقیقتاً می‌توان با مهربانی، تلاش و شجاعت هر مشکلی را حل کرد. شب یلدا در دهکده برای همیشه نمادی از امید و شجاعت شد.

مهلت شرکت در این مسابقه به پایان رسیده است.

واحدهای آموزشی
\"تماس\"
نام و نام خانوادگی:
ایمیل:
شماره تماس:
توضیحات:
مطالب مرتبط